اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است ، ريشه در محبّت خدا دارد . امام على عليهالسلام در اين باره مىفرمايد :
إنَّ هذَا الإِسلامَ دينُ اللّهِ الَّذِي اصطَفاهُ لِنَفسِهِ . . . وأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبَّتِهِ .
اين اسلام ، دين خداوند است كه آن را براى خود برگزيده است و ستونهايش را بر محبّت خويش استوار ساختهاست .
اين ، بدان معناست كه خدا دوستى ، اصلىترين پايههاى سازندگى فردى و اجتماعى و تكامل مادّى و معنوى انسان است و همه آنچه انبياى الهى براى هدايت جامعه بشر آوردهاند ، در صورتى به نتيجه مطلوب مىرسد كه بر اين پايه استوار باشد و انسان تا به كيمياى محبّتِ خدا دست نيابد ، به فلسفه خلقت خود ، دست نخواهد يافت .
امام سجاد عليهالسلام در دعاى «مكارم الأخلاق» از صحيفه سجّاديه ، به كيمياگرى محبّت اشاره كردهاست ، آن جا كه مىفرمايد :
وَانْهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبِيلاً سَهلَةً أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
به سوى محبّتت ، راهى آسان برايم بگشا كه از طريق آن ، خير دنيا و آخرت را برايم كامل كنى .
بر اين اساس ، هر چه محبّت انسان نسبت به آفريدگار جهان ، بيشتر و قوىتر باشد ، توفيق بيشترى براى رسيدن به راز آفرينش خود و كسب كمالات انسانى دارد . لذا در زيارتنامههاى رسيده از پيشوايان دين ، اهل بيت پيامبر خدا ـ كه در اوج قلّه انسانيت و شايستگى قرار دارند ، با صفت «التّامّينَفيمَحَبَّهِاللّهِ(كاملان در دوستىخدا)» مورد خطابقرارمىگيرند.
فصل اوّل از بخش دوم اين كتاب ، درباره آيات و احاديثى است كه با بيانهاى گوناگون ، اهل ايمان را به تحصيل كيمياى محبّت خدا دعوت مىكنند .
راه خدا دوستى مسئله اصلى ، چگونگىِ به دست آوردن محبّت خداست . رهنمودهاى اهل بيت در اين باره ، در فصل دوم خواهد آمد . خلاصه اين رهنمودها اين است كه اصلىترين سرچشمه محبّت خدا پس از فضل و رحمتش ، معرفت (شناخت) است . خداوند سبحان ، به فضل و رحمت خود، عشق به خوبىها و زيبايىها را در سرشت انسان نهاد و از آن جا كه خود ، جامعِ همه كمالات
و زيبايىهاست ، ممكن نيست كسى حقيقتا او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو ، امام مجتبى عليهالسلام تأكيد مىفرمايد كه :
مَن عَرَفَ اللّهَ أحَبَّه .
هركه خدا را بشناسد ، دوستش خواهد داشت .
انواع معرفت خدا دو نوع معرفت براى انسان نسبت به حضرت حق عز و جل امكانپذير است : اوّل ، معرفت از طريق برهان كه تكيهگاه ايمان است و دوم ، معرفت از طريق شهود كه يقين ناميده مىشود . لذا وقتى مىگوييم : «معرفت خدا ، مبدأ محبّت اوست» ، اين سؤال پيش مىآيد كه : كدام معرفت ؟ معرفت برهانى؟ يا شهودى ، و يا هر دو ؟
پاسخ ، اين است كه : هر دو . هر قدر انسان نسبت به خداوند متعال معرفت پيدا كند ، به همان ميزان ، با زيبايىها و كمالات او آشنا مىشود و نسبت به او علاقه پيدا مىكند . به همين جهت ، معرفت برهانى هم مىتواند مبدأ محبّت خدا باشد و از اين رو ، وقتى حضرت داوود عليهالسلام از خداوند مىپرسد : «كَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟؛ چگونه محبّت تو را در دل مردم ايجاد كنم؟» ، پاسخ مىشنود : «أُذكُر أَيادِىَّ عِنْدَهُم ، فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أَحَبّوني؛ نعمتهايم را نزد آنان ياد كن كه با يادآورى آنها، مرا دوست خواهند داشت».
با اين همه ، ترديدى نيست كه محبّت تامّ و كامل ـ كه از آن به عشق تعبير
مىشود ـ ، جز از طريق معرفت شهودى حاصل نمىگردد . به گفته برخى از اهل معرفت :
تمام مطلب ، اين است كه انسان ، تا معرفت شهودى نسبت به خدا پيدا نكند ، عاشق نمىشود . اگر اينگونه عارف شد ، مىبيند كه همه خوبىها در خدا جمع است : «ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ » . بنا بر اين ، محال است انسان به غير خدا توجّه كند .
بالاترين درجات محبّت بر اين اساس ، آنان كه معرفتشان نسبت به خداوند متعال ، معرفت شهودى است ، بالاترين درجات عشق و محبّت را نسبت به ذات مقدّس او دارند ، و آنان دو طايفهاند : يكى «ملائكه (فرشتگا)» و ديگرى «اولوا العلم (دانشوران)» ؛ همانگونه كه خداوند سبحان مىفرمايد :
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَـئكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ» .
خداوند ، گواهى مىدهد كه جز او هيچ معبودى نيست ؛ و نيز فرشتگان و دانشوران [ ، گواهى مىدهند] .
امام على عليهالسلام درباره شدّت محبّت طايفه اوّل ، يعنى فرشتگان ، نسبت به حضرت حق عز و جلچنين مىفرمايد :
. . . قَدِ استَفرَغَتهُم أشغالُ عِبادَتِهِ و وَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم و بَينَ مَعرِفَتِهِ وقَطَعَهُم الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إِلَيهِ، و لَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ،قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ .
اشتغال به عبادتش ، آنان را از هر چيز ديگر بازداشته است و حقايق ايمان ، آنان را به معرفت پروردگارشان پيوند دادهاست و يقين به او ، آنان را از ديگران بريده و شيفته او ساخته است و خواستههايشان از آنچه نزد اوست ، به آنچه نزد ديگرى است ، درنمىگذرد . آنان ، شيرينى معرفتش را چشيده و از جام لبريز محبّتش نوشيدهاند .
و لذّت طايفه دوم از معرفت خدا را امام صادق عليهالسلامچنين توصيف مىنمايد :
لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّهِ عز و جلما مَدّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا و نَعيمِها ، و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّهِ عز و جلوتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنّانِ مَعَ أولِياءِ اللّهِ .
اگر مردم از فضيلت شناخت خداى عز و جلباخبر مىشدند ، به نعمتها و خوشىهاى زندگى دنيوى كه خداوند ، دشمنان را از آن برخوردار ساخته است ، چشم نمىدوختند و دنيايشان از آنچه با گامهايشان بر آن پاى مىنهند نيز كمتر مىشد و با نعمت خدا متنعّم مىشدند و از آن لذّت مىبردند ؛ لذّت بردن كسى كه همواره در باغهاى بهشت ، در كنار اولياى خداست .
راه رسيدن به معرفت شهودى راه رسيدن به معرفت شهودى ، تخليه و تجليه قلب است . تخليه قلب ، به معناى پاكسازى آينه دل از زنگار كارهاى ناشايسته و تجليه قلب ، به معناى
صيقلى كردن و صفا دادنِ هر چه بيشتر آن با جلاى كارهاى نيك است .
امام سجاد عليهالسلام در دعايىكه ابوحمزه ثُمالى از آن حضرت نقل كردهاست ، خطاب به خداوند متعال مىفرمايد:
وأنَّ الرَّاحِلَ إلَيكَ قَرِيبُ المَسافَةِ وأَنَّكَ لاَ تَحجُب عَن خَلقِكَ إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دُونَكَ .
آن كه به سوى تو كوچ كردهاست، راهش بس نزديك است و تو از خَلقت در حجاب نشدهاى، و تنها كردارشان است كه آنان را از تو مىپوشاند .
امام در اين كلام ، تصريح مىكند كه جمالِ جميل حضرت حق عز و جلحجاب ندارد . حجاب ، از ناحيه كارهاى ناشايسته است ، و اگر حجابِ زنگارهاى اعمال ناشايسته از آينه دل زدوده شود ، انسان به معرفت شهودى مىرسد .
با عنايت به اين مقدمه ، به اين نتايج مىرسيم كه :
اولاً تجليه قلب ، راه دوم براى معرفت شهودى محسوب نمىشود ؛ بلكه تخليه و پاكسازى دل از زنگار كارهاى ناشايسته ، براى رسيدن به معرفت شهودى كافى است ؛ گرچه تجليه دل به وسيله كارهاى شايسته ، بر قوّت اين معرفت ، خواهد افزود .
ثانيا حجابهاى معرفت خدا ، همان موانع محبّت او هستند ؛ زيرا چنانكه دانستيم ، معرفت شهودى خداوند متعال ، با محبّت او همراه است . از اين رو ، كسانى كه با عنصر تقوا حجابهاى معرفت شهودى را كنار زدهاند ، با كيمياى محبّت خدا ، رشته محبّت غير او را گسستهاند . امام باقر عليهالسلام
اين گروه را چنين توصيف مىفرمايد :
. . .قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم . . . ونَظَروا إلَى اللّهِ عز و جلو إلَى مَحَبَّتِهِ بِقُلوبِهِم .
محبّت خويش [به غير خدا ]در راه محبّت پروردگارشان رها كرده ... و با دلهاى خود ، به خداوند عز و جلو محبتش نگريستهاند .
ثالثا شمارى از عناوينى كه در «عوامل خدا دوستى» آمد و يا در «اسباب محبوبيت در نزد خدا» مىآيد (مانند : تقوا و توبه) ، اسباب تخليه قلب از زنگارها و تجليه آن نيز محسوب مىشوند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه تفكيك «عوامل خدا دوستى» از «عوامل محبوبيت در نزد خدا» ، به دليل آن است كه دسته اوّل ، عوامل ايجاد محبّت در دل بنده نسبت به خداى تعالى را توضيح مىدهد و دسته دوم ، اسباب محبّت خداوند متعال را نسبت به بنده ؛ ولى به كار بردن هر يك از اين دو دسته عوامل به جاى دسته ديگر ، بلامانع است . مثلاً در متن قرآن و حديث ، توبه ، سبب محبّت خدا به بنده شمرده شده است ؛ ليكن از آن جا كه توبه موجب كنار رفتن حجابهاى معرفت مىشود ، سبب محبّت بنده به خدا نيز هست ؛ يا معرفت خدا، تقوا و دعا ، جزء اسباب محبّت بنده نسبت به خدا ذكر شدهاند ، در صورتى كه موجب محبّت خدا به بنده نيز هستند . همچنين در بحث از بعضى از اين عوامل (مانند «ياد خدا») در حديث ، به اين نكته تصريح شدهاست كه موجب محبّت خدا به بنده و بنده به خداوند متعال است .
خطرناكترين آفات محبّت خدا دنيا دوستى ، اصل هر گناه ، ريشه هر حجاب و بذر هر يك از موانع خدا دوستى است . از اين رو در باب اوّل از ابواب موانع محبّت خدا ، آن را «خطرناكترين مانع» براى محبّت خدا ناميدهايم . بر اساس احاديث اين باب ، محبّت خدا ، به هيچ وجه ، قابل جمع با محبّت دنيا نيست و تا ذرّهاى از غبار اين محبّت بر آينه دل ْ باقى باشد ، معرفت و محبّت حقيقى خدا براى انسان ، امكانپذير نيست .
در اينجا اين سؤال ْ پيش مىآيد كه : دنيا چيست؟ و چرا محبّت آن ، با محبّت خدا قابل جمع نيست ؟
دنيا در فرهنگ متون دينى اسلام ، عبارت است از : امكانات مادّى و لذايذ دنيوى ، به شرط آن كه هدف ْ قرار گرفته باشند . اگر برخوردارى از لذايذ مادّى و دنيوى ، مقدمه معنويت و آخرت و رسيدن به قرب الهى باشد ، در فرهنگ اسلام ، «دنيا» محسوب نمىشود . چنين برخوردارىهايى ، نه تنها مانعى براى محبّت خدا نيستند ، بلكه مقدمه آن نيز شمرده مىشوند . امّا همين كاميابىهاى مادّى ، اگر هدف قرار گيرند ، خطرناكترين آفات معنويت و محبّت خواهند بود : «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ ؛ خداوند در درون يك فرد ، دو دل قرار ندادهاست» . دلى كه ظرف محبّت دنيا و لبريز از تاريكىهاى معنوى است ، چگونه مىتواند عرش رحمان باشد و نور آسمانها و زمين را در خود ، جاى دهد ؟ بر همين اساس است كه امام العارفين ، على عليهالسلاممىفرمايد :
كَما أنَّ الشَّمسَ وَاللَّيلَ لا يَجتَمِعانِ كَذلِكَ حُبُّ اللّهِ وحُبُّ الدُّنيا لا يَجتَمِعانِ.
همان گونه كه خورشيد و شب ، جمع نمىشوند ، خدا دوستى و دنيا دوستى نيز بايد يكديگر جمع نمىشوند.
در اين باب، تفاوتى ميان كاميابىهاى حلال و حرام نيست. كاميابى حلال هم اگر هدف باشد ، تاريكى مىآورد و مانع محبّت حقيقىِ آن نورِ مطلق است . لذا پيامبر خدا به ابوذر فرمود :
لِيَكُن لَكَ فِي كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى الأَكلَ وَالنَّومَ .
در هر چيز بايد نيتى شايسته داشتهباشى ؛ حتّى در خور و خواب .
البتهترديدىنيست كه ظلمت كاميابىهاى حرام، بيشتر و بازدارندگىاش افزونتر است.
اجتناب از تمامى اَشكال دنيا دوستى ، بالاترينِ مراتب تقواست كه اگر انسان بدان دست يابد ، به كيمياى محبّت و بالاترين درجات كمالات معنوى دست يافتهاست . امام باقر عليهالسلامدرباره اين گروه از متّقين و كسانى كه به اين مرتبه رسيدهاند ، مىفرمايد :
قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم.. . ونَظَروا إلَى اللّهِ ... .
محبّت خويش را [به دنيا ]به خاطر دوستىِ خدا رها كردند و چشم به خدا دوختند ... .
درمان دنيادوستى دنيادوستى ، ريشه در بيمارىهاى دل دارد . قلب سليم ، از محبّت دنيا خالى
است . امام صادق عليهالسلامدر تبيين آيه شريف «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ جز آن كس كه با دلى سليم در پيشگاه الهى حاضر شود» مىفرمايد :
هُوَ القَلبُ الَّذِي سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنيا .
آن ، دلى است كه از محبّت دنيا فارغ است .
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه : ريشه بيمارىهاى دل كه سبب محبّت دنيا نيز هست ، چيست ؟
پاسخ اين است كه ريشه بيمارىهاىقلب و سبب همه رذايل اخلاقى ، خودخواهى است. بنا بر اين ، براى درمان اساسى دنيادوستى ، راهى جز مبارزه با خودخواهى وجود ندارد .
امام خمينى رحمهالله در اين باره ، خطاب به فرزندش چنين مىفرمايد :
فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى ، كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى ، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد ؛ و بدان كه تمام گرفتارىهاى بنىآدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است و شايد آيه شريفه «وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُو لِلَّهِ» در بعضى مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه ـ كه شيطان بزرگ و جنود آن است كه در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد ـ باشد ؛ و هر كس ، براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد ، همه چيز و همه كس اصلاح
مىشود .
رمز خودسازى در اينجا ، فرصت نقد و بررسى روش علماى اخلاق در مبارزه با خودخواهى و معالجه رذايل اخلاقى و سالمسازى دل از طريق ممارست بر ضدّ آنها نيست . لذا تنها به بحث و بررسى درباره رهنمود مهم امام على عليهالسلامبسنده مىكنيم . ايشان درباره اساسىترين كارى كه به سالمسازى قلب مىانجامد ، چنين مىفرمايد :
أَصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ .
اصل در اصلاح دل ، مشغول داشتن آن به ياد خداست .
اين سخن ، از سخنان درخشان و برجسته امام على عليهالسلام است ؛ بلكه از معجزات علمى آن بزرگوار محسوب مىشود . در اين كلام ، امام عليهالسلامدقيقترين درسهاى سالمسازى دل و سير و سلوك الى اللّه را به كسانى كه طالب اين راه هستند ، داده است .
بر اساس اين رهنمود ، ياد خدا رمز خودسازى است . ياد خدا ، در واقع ، انسان را از خودِ حيوانى تهى مىكند و بدين وسيله ، انسان مىتواند خويشتن را از رذايل اخلاقى پاك نمايد و خودِ انسانىِ خويش را بيابد و با اين دريافت ، به معرفت و محبّت خدا برسد كه : «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ ؛ هركس خود را شناخت ، پروردگارش را شناختهاست» .
نقش ياد خدا در سازندگى انسان در متون دينى اسلام ، نقش ياد خدا در سازندگى انسان ، به تفصيل ، مورد توجّه قرار گرفته است كه براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مىكنيم :
دسته اوّل ، متونى كه در آنها نقش ياد خدا در آفتزدايى و سالمسازى قلب ، مورد توجه قرار گرفتهاست ، مانند اين روايات كه از امام على عليهالسلام نقل شده است :
ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةُ الشَّيطانِ .
ياد خدا ، بيرون كننده شيطان است .
ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مَالِ كُلِّ مُؤمِنٍ و رِبحُهُ السَّلامَةُ مِن الشَّيطانِ .
ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن و سود آن ، سلامتى در برابر شيطان است .
ذِكرُ اللّهِ دَواء أَعلالِ النُّفُوسِ .
ياد خدا ، داروى دردهاى جانهاست .
يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ و ذِكرُهُ شِفاءٌ !
اى آن كه نامش دوا و يادش شفاست! .
دسته دوم ، متونى كه بيان كننده نقش ياد خدا در آرامش دل و شرح صدر ، و نورانيت قلب و فكر ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى است ، مانند گفتار خداوند متعال :
«أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـئنُّ الْقُلُوبُ» .
آگاه باش كه به ياد خدا ، دلها استوار مىگردند .
و آنچه از امير مؤمنان نقل شدهاست :
الذِّكرُ يَشرَحُ الصَّدرَ .
ياد خدا ، دل را گشايش مىدهد .
دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ .
ياد مداوم خدا ، دل و انديشه را درخشان مىكند .
مَن ذَكَرَ اللّهَ أحيا قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ .
آن كه خدا را ياد كند ، ياد خدا ، دلش را زنده مىدارد و عقلش را درخشان مىكند .
إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسْمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَة ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعَانَدَةِ .
خداوند سبحان ، ياد خود را مايه صفاى دلها قرار دادهاست ، كه پس از ناشنيدن ، بدان مىشوند ، و در پى ناديدن ، بدان مىبينند و پس از سرپيچى ، بِدان ، پيروى او مىكنند .
مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الفَلاحِ .
تداوم ياد خدا ، نيروى جانها و كليد رستگارى است .
دسته سوم ، متونى كه انس با خدا ، همنشينى با او و عشق و محبّت او را ثمره ياد خدا مىدانند ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شدهاست :
مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ أحَبَّهُ .
آن كه فراوان ياد خدا كند ، او را دوست خواهد داشت .
و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :
الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ .
ياد خدا ، كليد انس است .
ذِكرُ اللّهِ قوتُ النُّفوسِ ومُجالَسَةُ المَحبوبِ .
ياد خدا ، نيروى جانها و همنشينى با محبوب است .
بر اساس اين متون ، ياد خدا در نخستين گام سلوك به سوى او ، آينه دل را از زنگار اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مىكند و در گام دوم ، آمادگى آن را براى انعكاس معارف شهودى تقويت مىنمايد و در گام سوم ، كيمياى عشق و محبّتِ دادار يگانه هستى را به سالك ، اهدا مىنمايد .
با عنايت به اين آثار و بركات عظيم و نقش كليدىِ ياد خدا در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه قرآن كريم و احاديث اسلامى ، مكرّر بر كثرتِ ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد دارند . خداوند سبحان مىفرمايد :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً» .
اى آنان كه ايمان آوردهايد! خدا را فراوان ياد كنيد و او را سحرگاهان و شامگاهان تسبيح گوييد .
«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَقِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ».
آن گاه كه نماز را به پايان رسانديد ، ايستاده ، نشسته و بر پهلو ياد خدا كنيد .
امام صادق عليهالسلام نيز مىفرمايد :
ما مِن شَيءٍ إلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ إلاّ الذِّكرَ فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ .
هر چيزى را حدّى است كه بدان پايان مىيابد ، جز ذكر (ياد خدا) ، كه حدّى ندارد تا بِدان ، پايان گيرد .
سپس ، اين آيه را برخواند :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» .
اى آنانى كه ايمان آورديد! خداوند را بسيار ياد كنيد .
دو نكته مهم در اينجا توجّه به دو نكته مهم ، ضرورى است :
1 . آنچه موجب بروز و ظهور آثار ذكر در تخليه و تجليه قلب و رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خداست ، تداوم ذكر است ، چنانكه در بسيارى از متونى كه گذشت ، بدان تصريح شدهاست . ذكرى كه تداوم ندارد و بر قلبْ غلبه نمىكند ، نمىتواند موجب حركت انسان به سوى كمال مطلق باشد .
فقيه و محدّث بزرگ ، ملاّ محسن فيض كاشانى رحمهالله ، در هجدهمين رهنمود از بيست و پنج رهنمودى كه در رساله زاد السالك در پاسخِ نامه يكى از فُضلاى عصر خويش درباره كيفيت سلوك راه حق ارائه كرده است ، مىفرمايد :
قدرى از اذكار و دعوات را وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه .
و اگر تواند كه اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه جوارح
در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ ، زهى سعادت !
از حضرت امام محمّد باقر عليهالسلاممنقول است كه زبان مبارك ايشان در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه » ، اگر چيزى مىخوردهاند و اگر سخن مىگفتهاند و اگر راه مىرفتهاند ، إلى غير ذلك . چه اين ، مُمِدّ و مُعاونى قوى است هر سالك را .
و اگر ذكر قلبى را نيز مُقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى فتوح بسيار رو مىدهد .
تا مىتواند ، سعى نمايد كه دم به دم متذكّر حق مىبوده باشد ، تا غافل نشود كه هيچ امرى به اين نمىرسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق ـ سبحانه ـ به معاصى .
2 . حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است ؛ احساسى كه انسان را به مسئوليتهاى فردى و اجتماعى وادار نمايد . هر قدر اين احساس در انسان تقويت شود ، ذكر ، واقعيّت بيشترى پيدا مىكند و آثار و بركات افزونترى دارد . تداوم ذكر بدين معنا بسيار دشوار است . در اين باره ، يكى از اصحاب امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه :
قال أبو عبداللّه عليهالسلام : ألا اُخبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّهُ عز و جلعَلى خَلقِهِ [ثَلاثٌ] ؟» ، قُلتُ : «بَلى»؛ قَالَ : «إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، و مُواساتُكَ أخاكَ ، و ذِكرُ اللّهِ في كُل
مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقُولُ : سُبحَانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ ، ولا إِلهَ إلاَّ اللّهُ ، وَاللّهُ أكبَرُ ، وإن كانَ هَذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّهِ عز و جلفي كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلَى مَعصِيَةٍ .
امام صادق عليهالسلامپرسيد : «آيا از سختترين چيزهايى كه خداوند عز و جلآنها را واجب كرده [و سه چيز است] ، آگاهت نسازم؟» . گفتم : «چرا» . فرمود : «انصاف تو با ديگران و همدردىات با برادران و ياد كردن خدا در همه جا . بدان كه منظورم از ياد كردن خدا ، گفتن «سبحان اللّه ، والحمد للّه، ولا إله إلاّ اللّهُ ، وَاللّهُ أكبر» نيست ، گرچه اين نيز ياد خداست ؛ بلكه مقصودم ياد كردن خدا در هرجايى است كه بر اطاعت و يا معصيت او تصميم مىگيرى» .
كاملترين مصداق ذكر نماز ، كاملترين مصداق ذكر (ياد خدا) است و آيه شريف «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى ؛ نماز را براى ياد كردنِ من بهپادار» به همين نكته ظريف ، اشارت دارد . نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) انجام شود ، در گام اوّل ، دل را از همه زشتىها و آلودگىها پاك مىكند ، همانطور كه خداوند سبحان مىفرمايد : «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ ؛ همانا نماز ، از گناه و خطا باز مىدارد» و با پاك شدن از آلودگىها ، انسان به صفت تقوا متّصف مىگردد و در گام دوم ، انسان را به بساط قرب و انس و محبّت خداوند متعال
مىرساند ، چنانكه امام على عليهالسلام مىفرمايد :
الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ .
نماز ، نردبان [قُرب ]هر پرهيزگار است .
بنابراين ، نماز ، بهترين وسيله براى خودسازى و سازندگى و ساختن جامعه توحيدى و مبتنى بر محبّت خداست . به همين جهت ، پيامبر خدا ، از آن به عنوان «خَيرُ مَوضُوع (بهترينِ احكام)» ياد مىكند و امام صادق عليهالسلامدرباره ارزش نماز و نقش آن در سازندگى انسان مىفرمايد :
ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ تَعدِلُ هَذِهِ الصَّلاةَ .
پس از شناخت [خدا] ، هيچ چيزى همپايه نماز نيست .
از اين رو ، امام خمينى رحمهالله در وصيّت نامه اخلاقى خود ، پس از آن كه خودخواهى و خودبينى را ريشه همه فتنهها و گرفتارىهاى بنىآدم مىخواند و جهاد براى قطع اين ريشه را جهاد اكبر مىنامد و پيروزى در اين جهاد را مايه اصلاح همه چيز و همه كس تعريف مىكند ، تأكيد مىنمايد كه راه رسيدن به اين پيروزى (پس از استمداد از خداوند متعال) ، نماز است . متن نوشته امام ، خطاب به فرزندش چنين است :
پسرم! سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى ، يا دستكم به بعض مراحل آن . همّت كن و از هواهاى نفسانيه كه حد و حصر ندارد ، بكاه و از خداى متعال ـ جلّ و علا ـ استمداد كن كه بى مدد او ، كسى به جايى نرسد و نماز ، اين معراج عارفان و سفر عاشقان ، راه وصول به اين مقصد است و اگر
توفيق يابى و يابيم به تحقّق يك ركعتِ آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن ، ولو به قدر طاقت خويش ، شمّهاى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نمودهايم و دورنمايى از صَلاتِ معراج سيّد انبياى عرفا ـ عليه وعليهم وعلى آله الصلاة والسّلام ـ را مشاهده كردهايم كه خداوند منّان ، ما و شما را به اين نعمت بزرگ ، منّت نهد !
دو شرط اصلى تحقّق نماز كامل نكته قابل توجّه ، اينكه بهرهگيرى كامل از آثار و بركات نماز در سير و سلوك الى اللّه ، دو شرط اصلى دارد :
الف ـ تمسّك و توسّل به اهل بيت راه توحيد و معرفت و محبّت خداوند متعال ، راهى است بس دشوار و صعبالعبور كه طى كردن آن بدون چراغ و راهنما و تمسّك به ولايت و بهرهگيرى از شفاعتِ وسايلى كه خداوند متعال براى تقرّب به خود معين فرموده است " href="#" onclick = "return false;" > و ورود از درى كه خداوند متعال براى گام نهادن بر بساط قرب خود مشخص كردهاست ، امكانپذير نيست . لذا در زيارت ائمه اهل بيت مىگوييم :
مَن أرادَ اللّهُ بَدَأَ بِكُم ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم وَمَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم .
هركه خدا را بخواهد ، از شما مىآغازد و هر كه او را به يگانگى بشناسد ، از
شما پذيرفتهاست و هركه قصدِ او كند ، به شما روى مىآورد.
بر همين اساس ، امام صادق عليهالسلام براى دستيابى به حقيقت نماز و بهرهگيرى كامل از اين بهترين وسيله سلوك الى اللّه ، مىفرمايد :
إذا قُمتَ إلَى الصَّلاةِ فَقُل : اللّهُمَّ! إنّي اُقَدِّمُ إلَيكَ مُحَمَّدا صلىاللهعليهوآلهبَينَ يَدَي حاجَتي وأتَوَجَّهُ بِهِ إلَيكَ ، فَاجْعَلني بِهِ وَجيها عِندَكَ فِي الدُّنيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ المُقَرَّبينَ ، اِجعَل صَلاَتِي بِهِ مَقبُولَةً ، وَذَنبي بِهِ مَغفُورا ، وَدُعَائي بِهِ مُستَجابا ، إنَّكَ أنتَ الغَفُورُ الرَّحيم.
هرگاه به نماز ايستادى ، بگو : بارالها! من محمد صلىاللهعليهوآلهرا براى برآوردن حاجتم به درگاهت مىآورم و به وسيله او به تو روى مىآورم . پس به سبب او مرا در دنيا و آخرت ، نزدت آبرومند و از مقرّبان قرار ده . نمازم را به سبب او مقبول ، گناهم را آمرزيده و دعايم را مستجاب قرارده كه تويى بخشاينده مهربان .
ب ـ احسان به خلق يكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهرهگيرى از آثار و انوار و بركات آن كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده، زكات است . قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات دعوت كردهاست . امام رضا7 درباره راز اين اقتران مىفرمايد :
إنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرُونٌ بِها ثَلاثَةٌ اُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولَم يُزَكِّ لَم تُقبَل صَلاتُهُ .
خداوند عز و جلسه چيز را قرين سه چيز ديگر قرار داد : به نماز و زكات فرمان داد . پس هركه نماز بخواند ، امّا زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته
نمىشود ... .
نقش پرداخت زكات در بهرهگيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه امام صادق عليهالسلاممىفرمايد :
لا صَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ .
هركه زكات نپردازد ، او را نمازى [پذيرفته ]نيست .
زكات در مفهوم عام خود ، شامل تمام حقوق مالى شرعى ، اعم از واجب و مستحب است . در اين باره در حديثى آمده است :
سُئِلَ الصادقُ عليهالسلام : «في كَم تَجِبُ الزَّكاةُ مِنَ المالِ؟ فقال عليهالسلام : «الزَّكاةَ الظَّاهِرَةَ أم الباطِنَةَ تُريدُ ؟» . قَالَ : «اُريدُهُما جَميعا» . فَقالَ : «أَمَّا الظّاهِرَة فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وَعِشرونَ دِرهَما ، وأمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أخيكَ بِما هُوَ أحوَج إلَيكَ مِنكَ» .
كسى از امام صادق عليهالسلامپرسيد : حدّ نِصاب مالى در زكات ، چيست؟ امام فرمود : «مقصودت ، زكات ظاهرى است يا باطنى ؟». پرسنده گفت: هر دو را مىپرسم . حضرت فرمود: «زكات ظاهرى، در هر هزار درهمى ، بيست و پنج درهم است ؛ امّا زكات باطنى ، آن است كه آنچه را برادرت بدان نيازمندتر است ، ويژه خود نكنى» .
بر اين اساس ، مىتوان گفت كه همه گونه احسان به خلق، براى خدا ، شرط كمالِ بهرهگيرى از بركات هر نوع ذكر و در رأس آن ، نماز است .
خدمت به مردم ، تا آن جا در تكامل انسان نقش دارد كه پيامبر خدا ، خدمتگزاران مردم را بهترينِ مردم مىنامد و در اين باره مىفرمايد :
خَيرُ النَّاسِ مَن انتَفَعَ بِهِ النَّاسُ .
بهترين مردم ، كسى است كه مردم از او بهره برند .
و امام على عليهالسلاماحسان را در كنار اطاعت خداوند متعال به عنوان فلسفه خلقت انسان ، مطرح مىكند و مىفرمايد :
بِتَقوَى اللّهِ اُمِرتُم ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم .
به تقواى خدا فرمان يافتيد و براى احسان[ به خلق ]و اطاعت [ از خدا] ، آفريده شديد .
اصولاً همان طور كه امام خمينى فرموده است ، خدمت به خلق ، در واقع ، خدمت به خدا و عبادت اجتماعى است و هر چه انسان به خلق ، خصوصا مردم محروم ، بيشتر خدمت كند ، به خالق ، نزديكتر مىشود و به بساط انس و قرب و محبّت او بهتر راه مىيابد ، چنانكه در حديث قدسى آمدهاست :
يا أحمَدُ ! مَحَبَّتي مَحَبَّةُ الفُقَراءِ .
دوستىِ من ، به دوست داشتنِ فقيران است .
جمع بندى بارى ! آنچه درباره راه رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خدا گفتيم در پنج نكته خلاصه مىشود :
1 . توجّه به حضور دائم بنده در محضر حق تعالى؛
2 . اهتمام به حضور قلب در نماز و به پاداشتن نمازِ كامل؛
3 . استمداد از خداوند متعال؛
4 . تمسّك و توسّل به اهل بيت: ؛
5 . خدمت به خلق براى خدا .
منبع: ر . ك : ص 259 ح 648 .