حدیث آزمودن دوست
رجال الكشي عن محمّد بن سِنان : إنَّ عِدَّةً مِن أهلِ الكوفَةِ كَتَبوا إلَى الصّادِق)ِ عليهالسلامفَقالوا: إنَالمُفَضَّلَّ يُجالِسُالشُّطّارَ وأصحابَ الحَمامِ وقَوما يَشرَبونَ الشَّرابَ ، فَيَنبَغي أن تَكتُبَ إلَيهِ وتَأمُرَهُ ألاّ يُجالِسَهُم ، فَكَتَبَ إلَى المُفَضَّلِّ كِتابا وخَتَمَ ودَفَعَ إلَيهِم ، وأمَرَهُم أن يَدفَعُوا الكِتابَ مِن أيديهِم إلى يَدِ المُفَضَّلِّ . فَجاؤوا بالكِتابِ إلَى المُفَضَّلِّ ، مِنهُم زُرارَةُ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ بُكَيرٍ ، ومُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ . وأبو بَصيرٍ ، وحُجرُ بنُ زائِدَةَ ، ودَفَعُوا الكِتابَ ، إلَى المُفَضَّلِّ فَفَكَّهُ وَقَرَأهُ ، فَإِذا فيهِ : «بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اشتَرِ كَذا وكَذا وَاشتَرِ كَذا» ولَم يَذكُر قَليلاً ولا كَثيرا مِمّا قالوا فيهِ . فَلَمَّا قَرَأَ الكِتابَ دَفَعَهُ إلى زُرارَةَ ، ودَفَعَ زُرارَةُ إلى مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ حَتّى دارَ الكِتابَ اِلَى الكُلِّ ، فَقالَ المُفَضَّلُّ : ما تَقولونَ؟ قالوا : هذا مالٌ عَظيمٌ حَتّى نَنظُرَ ونَجمَعَ ونَحمِلَ إلَيكَ لَم نُدرِك إلاَّ نَراكَ بَعدَ نَنظُر في ذلِكَ . وأرادُوا الاِنصِرافَ . فَقالَ المُفَضَّلُّ : حَتّى تَغَدَّوا عِندي ، فَحَبَسَهُم لِغَدائِهِ ، ووَجَّهَ المُفَضَّلُ إلى أصحابِهِ الَّذينَ سَعَوا بِهِم ، فَجاؤوا فَقَرَأَ عَلَيهِم كِتابَ أبي عَبدِ اللّهِ عليهالسلام ، فَرَجَعوا مِن عِندِهِ وَحَبَسَ المُفَضَّلُّ هؤُلاءِ لِيَتَغَدَّوا عِندَهُ ، فَرَجَعَ الفِتيانُ وَحَمَلَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم عَلى قَدرِ قوتِهِ ألفا وألفَينِ وأقَلَّ وأكثَرَ ، فَحَضَروا أو أحضَروا ألفَي دينارٍ وعَشرَةَ آلافِ دِرهَمٍ قَبلَ أن يَفرُغَ هؤُلاءِ مِنَ الغَداءِ . فَقالَ لَهُمُ المُفَضَّلُّ : تَأمُرونّي أن أطرُدَ هؤُلاءِ مِن عِندي ، تَظُنّونَ أنّ اللّهَ تَعالى يحَتاجُ إلى صَلاتِكُم وصَومِكُم. رجال الكَشّى ـ به نقل از محمّد بن سنان ـ : گروهى از كوفيان به امام صادق عليهالسلام نامه نوشتند و گفتند : مفضّل با آدمهاى پليد ، كبوترباز و مىگسار ، همنشينى مىكند . سزاوار است برايش نامهاى نوشته ، به وى دستور دهى با آنان همنشينى نكند . امام صادق عليهالسلام ، نامهاى براى مفضّل نوشت و مُهر كرد و آن را به كوفيان داد و دستور داد با دست خود ، نامه را به مفضّل بدهند . آنان ، نامه را براى مفضّل آوردند . اين گروه ، عبارت بودند از : زُراره ، عبد اللّه بن بُكَير ، محمّد بن مسلم ، ابو بصير و حُجر بن زائده . نامه را به مفضّل دادند و او ، آن را باز كرد و خواند . متن نامه ، چنين بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان . فلان چيز و فلان چيز را خريدارى كن» . در نامه ، صحبتى از مطالب آن گروه ، نيامده بود ، نه زياد و نه كم . مفضّل ، وقتى نامه را خواند ، آن را به زراره داد و او ، آن را به محمّد بن مسلم داد و نامه در دست همه چرخيد . آن گاه ، مفضّل گفت : [درباره اين فرمان ،] چه مىگوييد؟ گفتند : اين ، ثروتى عظيم مىطلبد . باشد تا دربارهاش بينديشيم و آن را جمع كرده ، نزد تو بياوريم . نمىتوانيم بدان دست يابيم ، مگر تو را ببينيم و سپس ؛ در اين مسئله بينديشيم . خواستند بيرون بروند كه مفضّل گفت : بايد ناهار را نزد من بخوريد ، و آنان را براى ناهار نگه داشت . مفضّل ، به دنبال دوستانى كه از آنان بدگويى شده بود ، فرستاد . آنها آمدند . نامه امام صادق عليهالسلام را براى آنان خواند . آنها بيرون رفتند و مفضّل ، همچنان ، آن گروه [اوّل] را به بهانه ناهار ، نگه داشت . طولى نكشيد كه جوانان آمدند و هر يك به اندازه توان ، هزار يا دو هزار و بيشتر يا كمتر ، با خود آورده بودند . پيش از آن كه آنان از ناهار خوردن ، دست بكشَند ، دوازده هزار درهم آماده كردند . مفضّل ، رو به آنان كرد و گفت : مىگوييد اينان را از خود برانم؟ گمان مىبريد خداوندِ متعال به نماز و روزه شما نياز دارد؟! بيان : نكوهش شدن مُفَضَّل از سوى كوفيان ، به خاطر رفت و آمد وى با گنهكاران و برخى افراد نابههنجار جامعه است كه خطاهاى آنان ، مورد تأييد امام معصوم عليهالسلام نيست ؛ امّا امام عليهالسلامبا اين كار (در صورت درستى اين گزارش) ، شخصيّت تأثيرگذار مفضّل را به اصحاب ، مىنمايانَد ؛ و گر نه ، چنين معاشرتهايى، براى افرادى كه تأثيرپذيرند، و بويژه جوانان ، سودمند نيست . منبع: رجال الكشّي : ج 2 ص 619 الرقم 592 .
فهرست حکمتنامه جوان آزمودن دوست حديث و آيات
|