حدیث شدّت امانتدارى
الإمام عليّ عليهالسلام : فَلَمّا رَجَعَتِ ابنَتا شُعَيبعٍ إلى شُعَيبعٍ ، قالَ لَهُما : أسرَعتُمَا الرُّجوعَ! فَأَخبَرَتاهُ بِقِصَّةِ موسىع عليهالسلام ولَم تَعرِفاهُ . فَقالَ شُعَيبعٌ لِواحِدَةٍ مِنهُنَّ : اِذهَبي إلَيهِ فَادْعيهِ لِنَجزِيَهُ أجرَ ما سَقى لَنا، فَجاءَت إلَيهِ كَما حَكَىاللّهُ تَعالى «تَمْشِى عَلَى اسْتِحْيَآءٍ» ، فَقالَت : «إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا» فَقامَ موسىع عليهالسلاممَعَها ومَشَت أمامَهُ فَسَفَقَتهَا الرِّياحُ فَبانَ عَجُزُها . فَقالَ لَها موسىع : تَأَخَّري و دُلّيني عَلَى الطَّريقِ بِحَصاةٍ تُلقيها أمامي أتبَعها ، فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلى شُعَيبعٍ قَصَّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ . فَقالَ لَهُ شُعَيبعٌ : «لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ» . قالَت إحدى بَناتِ شُعَيبعٍ : «يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» . . فَقالَ لَها شُعَيبعٌ : أمّا قُوَّتُهُ فَقَد عَرَفتيهِ أ نَّهُ يَستَقِي الدَّلوَ وَحدَهُ ، فَبِمَ عَرَفتِ أمانَتَهُ؟ فَقالَت : إنَّهُ لَمّا قالَ لي : تَأَخَّري عَنّي ودُلّيني عَلَى الطّريقِ فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، عَرَفتُ أنَّهُ لَيسَ مِنَ القَومِ الَّذينَ يَنظُرونَ في أعجازِ النِّساءِ ، فَهذِهِ أمانَتُهُ . امام على عليهالسلام : چون دختران شعيب ، نزد پدر باز گشتند ، پدر ، بدانان گفت : «زود برگشتيد؟!» . آنان ، داستان موسى عليهالسلام را باز گفتند، ولى وى را نمىشناختند . شعيب عليهالسلام ، به يكى از آنان گفت : «به سويش برو و او را فرا خوان تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به وى بدهيم» . دختر به سوى موسى عليهالسلام آمد و آنچنان كه خداوند در قرآن حكايت مىكند : «با شرم ، راه مىرفت» و گفت : پدرم ، تو را مىخوانَد تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به تو بدهد . موسى عليهالسلام به همراه دختر برخاست . دختر از جلو حركت مىكرد و چون باد لباسش را تكان داد و پشتش نمايان مىشد ، موسى عليهالسلام به وى گفت : «پشت سرِ من ، حركت كن و مرا با ريگهايى كه به جلو پرتاب مىكنى ، راهنمايى كن؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمىكنيم» . وقتى موسى عليهالسلام بر شعيب عليهالسلام وارد شد ، داستانش را براى شعيب عليهالسلام ، باز گفت . شعيب عليهالسلام به وى گفت : «مترس! از دست ستمگران ، نجات يافتى» . يكى از دختران شعيب گفت : «اى پدر! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مىكنى . هم نيرومند [و هم] امانتدار است» . شعيب عليهالسلام به آن دختر گفت : نيرومندىاش را با كشيدن دلو از چاه به تنهايى ، دانستى ، امانتدارىاش را از كجا شناختى؟ دختر گفت : آن گاه كه به من گفت : «پشتِ سرم حركت كن و مرا راهنمايى نما؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمىكنيم» ، دانستم كه او از مردمانى است كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمىكند و اين ، نشانه امانتدارىاش بود . منبع: تفسير القمّي : ج 2 ص 138 .
فهرست حکمتنامه جوان شدّت امانتدارى حديث و آيات
|