حدیث سخت كوشى اهل بيت در عبادت

أبو صالِحٍ : دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضَمرَةَ الكِنانِيُّ عَلى مُعاوِيَةَ، فَقالَ لَهُ : صِف لي عَلِيًّا ، فَقالَ : أوَ تُعفيني يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : لا اُعفيكَ . قالَ : أمّا إذ لابُدَّ ... فَأَشهَدُ بِاللّه‏ِ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ ، وغارَت نُجومُهُ ، يَميلُ في مِحرابِهِ قابِضاً عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ ، فَكَأَنّي أسمَعُهُ الآنَ وهُوَ يَقولُ : يا رَبَّنا يا رَبَّنا ـ يَتَضَرَّعُ إلَيهِ ـ ثُمَّ يَقولُ لِلدُّنيا : إلَيَّ تَغَرَّرتِ ؟ ! إلَيَّ تَشَوَّفتِ ؟ ! هَيهاتَ هَيهاتَ ، غُرّي غَيري ، قَد بَتَتُّكِ ثَلاثًا ، فَعُمُرُكِ قَصيرٌ ، ومَجلِسُكِ حَقيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، آهِ آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ ، وبُعدِ السَّفَرِ ، ووَحشَةِ الطَّريقِ . فَوَكَفَت
دُموعُ مُعاوِيَةَ عَلى لِحيَتِهِ ما يَملِكُها ، وجَعَلَ يُنَشِّفُها بِكُمِّهِ وقَدِ اختَنَقَ القَومُ بِالبُكاءِ ، فَقالَ : كَذا كانَ أبُو الحَسَنِ ؛ كَيفَ وَجدُكَ عَلَيهِ يا ضِرارُ ؟ قالَ : وَجدُ مَن ذُبِحَ واحِدُها في حِجرِها ، لا ترَقَأُ دَمعَتُها ولا يَسكُنُ حُزنُها . ثُمَّ قامَ فَخَرَجَ حديث .

ابو صالح: ضرار بن ضمره كنانى بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: على را براى من توصيف كن. او گفت: اى امير المؤمنين آيا مرا معذور نمى‏دارى؟ گفت: نه، معذورت نمى‏دارم. ضرار گفت: اگر گريزى نيست... خدا را گواه مى‏گيرم، در برخى حالات در حالى كه شب پرده خود را فكنده بود و ستارگانِ آن فرو رفته بودند، در محرابش و در حالى كه ريشش را به دست گرفته بود، از اين سو به آن سو مى‏رفت و چونان مار گزيده‏اى به خود مى‏پيچيد و مانند غم رسيدگان مى‏گريست و گويى هم اينك صداى او را مى‏شنوم كه مى‏گويد: بار الها، بار الها! ـ به درگاه او زارى مى‏كرد ـ و سپس خطاب به دنيا مى‏فرمود: مرا مى‏فريبى؟ يا چشم به راه من هستى؟ دور است، دور. ديگرى را بفريب، سه بار تو را گسليده‏ام، عمرت، كوتاه و محفلت، ناچيز و خطرت، به آسانى مى‏رسد. آه، آه از كمىِ توشه و دورى سفر و وحشت راه. اشك معاويه بى‏اختيار بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنها را خشك مى‏كرد و گريه جماعت را گلوگير كرده بود. معاويه گفت: آرى، ابوالحسن چنين بود. اى ضرار، شور و عشقت نسبت بدو چگونه است؟ ضرار گفت: شور و عشق زنى كه تنها فرزندش را در دامانش سر ببرند، اشك از ديده‏اش، بند نيايد و غمش، آرام نگيرد. سپس برخاست و بيرون رفت.

منبع: حلية الأولياء : 1 / 84 ، وراجع الصواعق المحرقة : 131 ، مروج الذهب : 2 / 433 ، الاستيعاب : 3 / 209 ، خصائص الأئمّة عليهم‏السلام : 70 ، كنزالفوائد : 2 / 103 ، المناقب لابن شهرآشوب : 2 / 103 ، نهج البلاغة : الحكمة 77 ، الفصول المهمّة : 127 .
فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج1 سخت كوشى اهل بيت در عبادت حديث و آيات
 
 
 
 
 
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به انهار میباشد. www.anhar.ir
طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com