حدیث فصل هفتم : روش اهل بيت در بخشش و صله
مُعَلَّى بنُ خُنَيسٍ : خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليهالسلامفي لَيلَةٍ قَد رَشَّت وهُوَ يُريدُ ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ ، فَأَتبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَيءٌ ، فَقالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَينا ، فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَقالَ : مُعَلًّى ؟ قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ ، فَقالَ لي : اِلتَمِس بِيَدِكَ ، فَما وَجَدتَ مِن شَيءٍ فَادفَعهُ إلَيَّ . قالَ : فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ كَثيرٍ ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَيهِ ما وَجَدتُ ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ أعجَزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أحمِلُهُ عَلى رَأسي ؟ فَقالَ : لا ، أنَا أولى بِهِ مِنكَ ولكِنِ امضِ مَعي . قالَ : فَأَتَينا ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِيامٍ فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغيفَ والرَّغيفَينِ حَتّى أتى عَلى آخِرِهِم ثُمَّ انصَرَفنا ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، يَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ ؟ فَقالَ : لَوعَرَفوا لَواسَيناهُم بِالدِّقَّةِ . معلّى بن خنيس: امام صادق عليهالسلام در شبى كه نم نم باران مىآمد آهنگ سقيفه بنى ساعده كرد، من هم او را تعقيب كردم. ناگهان چيزى از او افتاد. امام عليهالسلام فرمود: بسم اللّه، خدايا! آن را به ما بازگردان. به خدمتش رسيدم و سلام كردم. فرمود: معلّى تو هستى؟ عرض كردم: بله، قربانت گردم. فرمود: با دستت زمين را لمس كن و هر چه يافتى به من بده. معلّى مىگويد: ناگهان ديدم مقدار زيادى نان ريخته است، آن چه را مىيافتم به حضرت عليهالسلاممىدادم و اين چنين كيسهاى چرمى از نان پر شد كه من نمىتوانستم آن را حمل كنم. عرض كردم: قربانت گردم، آن را بر سر خود حمل بكنم؟ حضرت عليهالسلامفرمود: نه، من به اين كار از تو شايستهترم، ولى همراه من بيا. معلّى مىگويد: به سقيفه بنى ساعده رسيديم و به جماعتى برخورديم كه خواب بودند. حضرت عليهالسلام يك يا دو گرده نان زير سر هر يك مىنهاد تا به آخرين آنها رسيد و آنگاه باز گشتيم. عرض كردم: قربانت گردم، اينها حقّ را مىشناسند [شيعه هستند]؟ فرمود: اگر حقّ را مىشناختند، با نمك و خورش از دل و جان بديشان يارى مىرسانديم. منبع: الكافي : 4 / 8 / 3 ، ثواب الأعمال : 173 / 2 ، وراجع المناقب لابن شهرآشوب : 2 / 75 .
فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج1 فصل هفتم : روش اهل بيت در بخشش و صله حديث و آيات
|