حدیث فصل نهم : كليات مكارم اخلاقى اهل بيت

الإمام الحسين عليه‏السلام : سَأَلتُ أبي عليه‏السلامعَن ... مَجلِسِهِ [أي رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] فَقالَ : كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لا يَجلِسُ ولا يَقومُ إلاّ عَلى ذِكرٍ ، ولا يوطِنُ الأَماكِنَ ، ويَنهى مِن إيطانِها ، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَيثُ يَنتَهي بِهِ المَجلِسُ ويَأمُرُ بِذلِكَ، يُعطي كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ ، لا يَحسِبُ جَليسُهُ أنَّ أحَدًا أكرَمُ عَلَيهِ (مِنهُ) ، مَن جالَسَهُ أو قاوَمَهُ في حاجَةٍ صابَرَهُ حَتّى يَكونَ هُوَ المُنصَرِفَ ، ومَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم يَرُدَّهُ إلاّ بِها أو بِمَيسورٍ مِنَ القَولِ ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ بَسطُهُ وخُلُقُهُ ، فَصارَ لَهُم أبًا وصاروا عِندَهُ فِي الحَقِّ سَواءً ، مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَياءٍ وصَبرٍ وأمانَةٍ ، لا تُرفَعُ فيهِ الأَصواتُ ، ولا تُؤبَنُ فيهِ الحُرَم حديث ، ولا تُنثى فَلَتاتُهُ حديث ، مُتعادِلينَ يَتَفاضَلونَ فيهِ بِالتَّقوى ، مُتَواضِعينَ ، يُوَقِّرونَ فيهِ الكَبيرَ ، ويَرحَمونَ فيهِ الصَّغيرَ ، ويُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ ، ويَحفَظونَ الغَريبَ .
قُلتُ : كَيفَ كانَ سيرَتُهُ في جُلَسائِهِ ؟ فَقالَ : كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دائِمَ البِشرِ ، سَهلَ الخُلُقِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ ، ولا سَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَزّاحٍ ، يَتَغافَلُ عَمّا لا يَشتَهي ، ولا يُؤيِسُ مِنهُ ولا يُحَبِّبُ فيهِ ، قد تَرَكَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ : المِراءِ ، والإِكثارِ ، وما لا يَعنيهِ، وتَرَكَ النّاسَ مِن ثَلاثٍ : كانَ لا يَذُمُّ أحَدًا ولا يُعَيِّرُهُ ، ولا يَطلُبُ عَورَتَهُ ، ولا يَتَكَلَّمُ إلاّ فيما رَجا ثَوابَهُ . إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ ، فَإِذا سَكَتَ تَكَلَّموا ولا يَتَنازَعونَ عِندَهُ ، مَن تَكَلَّمَ أنصَتوا لَهُ حَتّى يَفرُغَ . حَديثُهُم عِندَهُ حَديثُ أوَّلِهِم ، يَضحَكُ مِمّا يَضحَكونَ مِنهُ ، ويَتَعَجَّبُ مِمّا
يَتَعَجَّبونَ مِنهُ ، ويَصبِرُ لِلغَريبِ عَلَى الجَفوَةِ في مَنطِقِهِ ومَسأَلَتِهِ حَتّى إذا كانَ أصحابُهُ لَيَستَجلِبونَهُم ، ويَقولُ : إذا رَأَيتُم طالِبَ الحاجَةِ يَطلُبُها فَأَرفِدوهُ . ولا يَقبَلُ الثَّناءَ إلاّ مِن مُكافِئٍ حديث ، ولا يَقطَعُ عَلى أحَدٍ حَديثَهُ حَتّى يَجوزَ فَيَقطَعَهُ بِنَهيٍ أو قِيام حديث .

امام حسين عليه‏السلام: از پدرم عليه‏السلام درباره نشستن او [رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] پرسش كردم پس فرمود: پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نمى‏نشست و بر نمى‏خاست مگر آن كه ذكر بر لب داشت و جايى را به خود اختصاص نمى‏داد و از اين كار، نهى مى‏داشت و هرگاه نزد جماعتى مى‏رفت در پايين مجلس مى‏نشست و به اين كار فرمان مى‏داد، بهره هريك از همنشينانش را ادا مى‏كرد، تا آن جا كه همنشين او فكر نمى‏كرد كسى نزد رسول خدا از او ارجمندتر است، هر كه با او همنشين مى‏شد يا پى كارى را با هم مى‏گرفتند، حضرت آن قدر شكيبايى مى‏ورزيد تا اين كه او خود مى‏رفت و كسى كه از ايشان [برآوردن ]حاجتى را مى‏طلبيد، يا نيازش را برمى آورد يا كلامى خوش به او مى‏گفت. گشاده رويى و اخلاقش، همه مردم را در بر مى‏گرفت و [ديگر ]پدر آنها گشته بود و آنها در (دادن و گرفتن) حقّ نزد او يكسان بودند، مجلس ايشان، مجلس شكيبايى، شرم، صبر و امانتدارى بود و در آن نه صدايى بلند مى‏شد و نه سخن زشتى بر زبان رانده مى‏شد و نه خطاهاى آن مجلس، گفته مى‏شد. همه [در مجلس او] برابر بودند و با تقوا بر يكديگر برترى داده مى‏شدند و فروتن بودند، بزرگ را احترام مى‏نهادند و بر كوچك، رحم مى‏آوردند و نيازمند را بر خود ترجيح مى‏دادند و بيگانه را پاس مى‏داشتند.
[به پدرم] عرض كردم: شيوه حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با همنشينانش چگونه بود؟ فرمود: پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرمخو بود و نه خشن و زمخت و نه، فرياد مى‏كشيد و ناسزا مى‏گفت و نه عيب جويى مى‏كرد و نه بسيار شوخى مى‏كرد. خود را از آن چه دوست نمى‏داشت، به غفلت مى‏زد و ديگران را نه از آن نوميد مى‏ساخت و نه بدان ترغيب مى‏كرد. سه چيز را از خود دور كرده بود: لجاجت، پرگويى و بيهودگى و سه چيز را از مردم كنار نهاده بود: هيچ كس را، نه مى‏نكوهيد و نه عيب مى‏كرد و در پى جستن زشتيهاى او نبود، وسخنى نمى‏گفت، مگر در آن چه اميد ثوابش را مى‏بُرد. هرگاه سخن مى‏گفت، همنشينانش خاموشى مى‏گزيدند تا آن جا كه گويى، پرنده بر سر ايشان نشسته است و هرگاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سكوت مى‏كرد، آنها سخن مى‏گفتند و در خدمت حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كشمكش نمى‏كردند، اگر كسى سخن مى‏گفت، به او گوش‏مى‏دادند تا از سخن‏گفتن آسوده‏شود. سخن‏آنها نزدحضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، همان سخن نخستين نفر مجلس بود. از آن چه مى‏خنديدند، او هم مى‏خنديد و از آن چه تعجّب مى‏كردند، حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم تعجّب مى‏كرد. حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر خشك و زمخت سخن گفتن شخص غريب و تقاضاى او صبر مى‏كرد، تا آن كه اصحابش آنها را گرد مى‏آوردند و مى‏فرمود: هرگاه كسى را ديديد كه حاجتى مى‏طلبد، او را يارى رسانيد. حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، ستايش را از كسى جز از مسلمان حقيقى نمى‏پذيرفت، وسخن كسى را قطع نمى‏كرد، تا آن كه از حد مى‏گذراند، پس با نهى يا برخاستن، كلام او را قطع مى‏كرد.

منبع: دلائل النبوة للبيهقيّ : 1 / 290 ، وراجع نفس المصادر في الحديث السابق .
فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج1 فصل نهم : كليات مكارم اخلاقى اهل بيت حديث و آيات
 
 
 
 
 
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به انهار میباشد. www.anhar.ir
طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com