حدیث فصل يكم : بشارتها درباره دولت اهل...
أبو بَكرٍ الحَضرَمِيُّ : لَمّا حُمِلَ أبو جَعفَرٍ عليهالسلامإلَى الشّامِ إلى هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِكِ وصارَ بِبابِهِ ، قالَ لِأَصحابِهِ ومَن كانَ بِحَضرَتِهِ مِن بَني اُمَيَّةَ : إذا رَأَيتُموني قَد وَبَّختُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ثُمَّ رَأَيتُموني قَد سَكَتُّ فَليُقبِل عَلَيهِ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم فَليُوَبِّخهُ . ثُمَّ أمَرَ أن يُؤذَنَ لَهُ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليهالسلامقالَ بِيَدِهِ : السَّلامُ عَلَيكُم ، فَعَمَّهُم جَميعًا بِالسَّلامِ ، ثُمَّ جَلَسَ ، فَازدادَ هِشامٌ عَلَيهِ حَنَقًا بِتَركِهِ السَّلامَ عَلَيهِ بِالخِلافَةِ وجُلوسِهِ بِغَيرِ إذنٍ ، فَأَقبَلَ يُوَبِّخُهُ ويَقولُ فيما يَقولُ لَهُ : يا مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، لا يَزالُ الرَّجُلُ مِنكُم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ ودَعا إلى نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَهًا وقِلَّةَ عِلمٍ ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن يُوَبِّخَهُ ، فَلَمّا سَكَتَ أقبَلَ عَلَيهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ حَتّى انقَضى آخِرُهُم . فَلَمّا سَكَتَ القَومُ نَهَضَ عليهالسلامقائِمًا ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، أينَ تَذهَبونَ ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم ؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلكًا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عَزَّوجَلَّ : «والعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ » . ابوبكر حضرمى: هنگامى كه ابوجعفر (امام باقر) عليهالسلام را به شام نزد هشام بن عبدالمك بردند و به دربارش رسيد، هشام به ياران خود و امويان حاضر در مجلس گفت: وقتى ديديد من محمّد بن على را توبيخ كردم و سپس خاموش شدم، هريك از شما نيز رو به او كنيد و توبيخ و سرزنشش نماييد. سپس دستور داد كه به حضرت اجازه ورود دهند. چون ابو جعفر عليهالسلام وارد شد با دست به همگان اشاره كرد كه: سلام بر شما. و بدين ترتيب به همه سلام كرد. سپس نشست. از آن جا كه به هشام به عنوان خليفه سلام نكرد و بىاجازه نشست، هشام شروع به توبيخ و سرزنش حضرت كرد و از جمله گفت: اى محمّد بن على، هميشه يك نفر از شما خاندان، ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بىخردى و نادانى، خود را امام دانسته است. هشام تا جايى كه توانست آن حضرت را توبيخ و نكوهش كرد و چون خاموش شد، حاضران يكى پس از ديگرى، تا آخرين نفر به توبيخ و نكوهش امام پرداختند. وقتى همه آنها ساكت شدند، حضرت برخاست و فرمود: اى مردم، به كجا مىرويد؟! و مىخواهند شما را به كجا برند؟! به وسيله ما (خانواده) بود كه خداوند پيشينيان شما را هدايت كرد و (كار هدايت) آيندگان شما نيز به وسيله ما انجام مىپذيرد. اگر شما را سلطنتى زودگذر است، ما را سلطنتى درآينده خواهد بود و بعد از حكومت ما، حكومتى نباشد؛ زيرا عاقبت كار از آنِ ماست و خداى عز و جلمىفرمايد: «و عاقبت از آنِ پرهيزگاران است» . منبع: الكافي : 1 / 471 / 5 .
فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج2 فصل يكم : بشارتها درباره دولت اهل... حديث و آيات
|