حدیث د ـ دنيا خيانتپيشه، فريبنده،...
بحار الأنوار ـ في ذِكرِ صُحُفِ إدريسَ عليهالسلام ـ : الصَّحيفَةُ الثّانِيَةُ وَالعِشرونَ «صَحيفَةُ الدُّنيا» : تَفَكَّروا في هذِهِ الدُّنيَا الَّتي تَفتِنُ بِزِبرِجِ زَخاريفِها ، وتَخدَعُ بِحَلاوَةِ تَصاريفِها، ولَذّاتُها شَبيهَةٌ بِنَورِ الوَردِ المَحفوفِ بِالشَّوكِ الكَثيرِ ، فَهُوَ مادامَ زاهِرا يَروقُ العُيونَ ويَسُرُّ النُّفوسَ ، وهُوَ مَعَ ذلِكَ مُمتَنِعٌ بِالشَّوكِ المُقَرِّحِ يَدَ مُتَناوِلِهِ ، فَإِذا مَضَت ساعاتٌ قَليلَةٌ ، اِنتَثَرَ الزَّهرُ وبَقِيَ الشَّوكُ ، كَذلِكَ الدُّنيَا الخائِنَةُ الفانِيَةُ ، فَإِنَّ حَياتَها مُتَعَقَّبٌ بِالمَوتِ ، وشَبابَها صائِرٌ إلَى الهَرَمِ ، وصِحَّتَها مَحفوفَةٌ بِالمَرَضِ ، وغِناها مَتبوعٌ بِالفَقرِ ، ومُلكَها مَعرَضٌ لِلزَّوالِ ، وعِزَّها مَقرونٌ بِالذُّلِّ ، ولَذّاتِها مُكَدَّرَةٌ بِالشَّوائِبِ ، وشَهَواتِها مُمتَزِجَةٌ بِمَضَضِ النَّوائِبِ ، شَرُّها مَحضٌ ، وخَيرُها مُمتَزِجٌ ، مَن حُبِيَ مِنها بِشَيءٍ مِن شَهَواتِها لَم يَخلُ مِن غُصَصِ مَراراتِها ، وخَوفِ عُقوباتِها ، وخَشيَةِ تَبِعاتِها ، وما يَعرِضُ فِي الحالِ مِن آفاتِها . هذِهِ حالٌ فازَ مَن سَعِدَ بِها ، فَما تَقولُ فيمَن لَم يَحظَ بِطائِلٍ مِنهَا ! الصَّحيحُ فيها يَخافُ السُّقمَ ، وَالغَنِيُّ يَخشَى الفَقرَ ، وَالشّابُّ يَتَوَقَّعُ الهَرَمَ ، وَالحَيُّ ينَتَظِرُ المَوتَ ، مَنِ اعتَمَدَ عَلَيها وَاستَنامَ إلَيها كانَ مِثلَ المُستَنِدِ إلى جَبَلٍ شاهِقٍ مِنَ الثَّلجِ ؛ يَعظُمُ فِي العُيونِ عَرضُهُ وطولُهُ وسَمكُهُ ، فَإِذا أشرَقَت شَمسُ الصَّيفِ عَلَيهِ ذابَ غَفلَةً وسالَ ، وبَقِيَ المُستَنِدُ إلَيهِ وَالمُستَذري لَهُ بِالعَراءِ ، فَكَذلِكَ مَصيرُ هذِهِ الدُّنيا إلى زَوالٍ وَاضمِحلالٍ ، وَانتِقالٍ إلى دارٍ غَيرِها ، لا يُقبَلُ فيها إلاَّ الإِيمانُ ، ولا يَنفَعُ فيها إلاَّ العَمَلُ الصّالِحُ ، ولا يُتَخَلَّصُ فيها إلاّ بِرَحمَةِ اللّهِ ، مَن هَلَكَ فيها هَوى ، ومَن فازَ فيها عَلا ، وهِيَ مُختَلِفَةٌ دائِمَةٌ . بحار الأنوار ـ در يادكرد صُحُف ادريس عليهالسلام ـ : صحيفه بيست و دوم ، «صحيفه دنيا»ست: انديشه كنيد درباره اين دنيايى كه با زيورهايش مفتون مىسازد، و با شيرينكارىهايش مىفريبد، و لذّتهايش به غنچه گُلى مىماند كه خار بسيار ، آن را در ميان گرفته است. چنين گُلى ، تا زمانى كه شاداب است ، چشمنواز و جانافزاست، و با اين حال، در ميان خارهايى است كه دستِ چينندهاش را زخم مىكنند. و چون اندك ساعاتى بگذرد، گل ، پرپر مىشود و خار مىماند. دنياى خيانتپيشه ناپايدار نيز چنين است . زندگىاش مرگ در پى دارد، جوانىاش به پيرى مىانجامد، سلامتش با بيمارى ، در ميان گرفته شده است، دارايىاش نادارى در پى دارد، مُلكش در معرض زوال است، عزّتش با ذلّت همراه است، خوشىهايش با ناخالصىها آميخته است، خواهشهايش آميخته با رنج بلاهاست، بدىهايش خالص است، و خوبىهايش آميخته . هر كه چيزى از خواهشهاى دنيوى به وى داده شود ، از اندوه تلخىهاى آن و ترس ازكيفرهاى آن و بيم پيامدهايش، و آفاتى كه در حالْ دامنگيرش مىشود، بركنار نيست. اين ، حال كسى است كه از آن برخوردار شده است. حال ، درباره كسى كه بهرهاى از آن نبرده است ، چه مىگويى؟ تندرست ، در دنيا از بيمارى مىترسد، دارا از نادار شدن مىهراسد، جوان ، نگران پيرى است، و زنده ، چشم به راه مرگ است. هر كه به دنيا تكيه كند و بدان دل خوش نمايد ، چونان كسى است كه به كوه بلندى از يخ و برف ، تكيه كرده است. پهنا و درازا و ستبرى چنين كوهى ، به چشم ، بزرگ مىآيد ؛ امّا چون آفتاب تموز بر آن بتابد ، به ناگاه آب مىشود و روان مىگردد، و آن كه بدان تكيه كرده و در پناهش در آمده است ، بىپشت و پناه مىماند. حالِ اين دنيا نيز چنين است: حركت به سوى زوال و فروپاشى، و منتقل شدن به سرايى ديگر كه در آن جا ، تنها ايمان پذيرفته مىشود، و فقط كار نيك سود مىبخشد، و تنها با رحمت خدا نجات مىتوان يافت. هر كه در اين سراىْ بازنده شود ، [به دوزخ [سقوط مىكند، و هر كه برنده شود ، [به درجات عالى بهشت] بالا مىرود. منبع: بحار الأنوار : ج 95 ص 468 .
فهرست دنيا و آخرت ج1 د ـ دنيا خيانتپيشه، فريبنده،... حديث و آيات
|