حدیث از دنيا وارسته باشيد

الإمام عليّ عليه‏السلام ـ في وَصِيَّتِهِ بِالزُّهدِ وَالتَّقوى ـ : كونوا عَنِ الدُّنيا نُزّاها وإلَى الآخِرَةِ وُلاّها حديث ، ولا تَضَعوا مَن رَفَعَتهُ التَّقوى ، ولا تَرفَعوا مَن رَفَعَتهُ الدُّنيا ، ولا تَشيمُوا حديث بارِقَها ، ولا تَسمَعوا ناطِقَها ، ولا تُجيبوا ناعِقَها حديث ، ولا تَستَضيؤوا بِإِشراقِها ، ولا تُفتَنوا بِأَعلاقِها حديث ؛ فَإِنَّ بَرقَها خالِبٌ حديث ، ونُطقَها كاذِبٌ ، وأموالَها
مَحروبَةٌ حديث ، وأعلاقَها مَسلوبَةٌ .
ألا وهِيَ المُتَصَدِّيَةُ العَنونُ حديث ، وَالجامِحَةُ حديث الحَرونُ حديث ، وَالمائِنَةُ حديث الخَؤونُ ، وَالجَحودُ الكَنودُ حديث ، وَالعَنودُ الصَّدودُ ، وَالحَيودُ حديث المَيودُ حديث .
حالُها انتِقالٌ ، ووَطأَتُها زِلزالٌ ، وعِزُّها ذُلٌّ ، وجِدُّها هَزلٌ ، وعُلُوُّها سُفلٌ . دارُ حَربٍ وسَلَبٍ ، ونَهبٍ وعَطَبٍ . أهلُها عَلى ساقٍ وسِياقٍ ، ولَحاقٍ وفِراقٍ .
قَد تَحَيَّرَت مَذاهِبُها ، وأعجَزَت مَهارِبُها ، وخابَت مَطالِبُها ؛ فَأسلَمَتهُمُ المَعاقِلُ ، ولَفَظَتهُمُ المَنازِلُ ، وأعيَتهُمُ المَحاوِلُ ؛ فَمِن ناجٍ مَعقورٍ حديث ، ولَحمٍ مَجزورٍ ، وشِلوٍ حديث مَذبوحٍ ، ودَمٍ مَسفوحٍ ، وعاضٍّ عَلى يَدَيهِ ، وصافِقٍ بِكَفَّيهِ ، ومُرتَفِقٍ بِخَدَّيهِ ، وزارٍ حديث عَلى رَأيِهِ ، وراجِعٍ عَن عَزمِهِ ؛ وقَد أدبَرَتِ الحيلَةُ ، وأقبَلَتِ الغيلَةُ حديث ، ولاتَ حينَ مَناصٍ حديث .
هَيهاتَ هَيهاتَ! قد فاتَ ما فاتَ ، وذَهَبَ ما ذَهَبَ ، ومَضَتِ الدُّنيا لِحالِ
بالِها ، «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الاْءَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ» حديث . حديث

امام على عليه‏السلام ـ در سفارش به زهد ورزى و پرهيزگارى ـ : از دنيا وارسته و به آخرت ، دل‏باخته باشيد، و آن را كه پرهيزگارى ، بلندمرتبه‏اش ساخته است ، پست مشماريد، و آن را كه دنيا رفعت بخشيده ، بلندمرتبه مپنداريد .
به آذرخش دنيا اميد مبنديد، و به گوينده‏اش گوش مسپاريد، و به دعوتش پاسخ مدهيد، و از تابشش روشنايى مجوييد، و به كالاهاى نفيس آن ، فريفته نشويد؛ چرا كه آذرخش دنيا ، بى‏باران و گفتارش دروغ است، و دارايى‏هايش تاراج و كالاهاى نفيس آن [از كف شما [ربوده مى‏شود.
آگاه باشيد كه دنيا [چونان مَركب ،] آزار دهنده است، و [چون اسبِ [خودسر و سركش است ، و دروغگو و خيانت‏پيشه است، و حق‏ناشناس و ناسپاس است، و ناسازگار و روى‏گردان است، و پيوسته كژراهه مى‏رود و طريق انحراف مى‏پويد.
خاصيّت آن ، جا به جا شدن است، و گام‏هايش لرزان، و عزّتش ذلّت، و جدّى‏اش شوخى، و بلندى‏اش پستى. سراى هجوم و ربودن و غارت و ويرانى است . اهل آن ، همواره آماده رفتن و پيوستن [به رفتگان] و جدا شدن [از مال و اولاد]اند . راه‏هايش همه سرگردانى‏اند ، گريزگاه‏هايش مايه درماندگى‏اند، و خواسته‏هايش ناكام كننده (دست نيافتنى). دژهايش اهل خود را تسليم [ دشمن [مى‏كنند، و خانه‏هايش آنان را از خود بيرون مى‏افكنند، و چاره‏گرى‏هايش ناتوانشان مى‏گردانند. پس، برخى از آنان ، رهيده‏اى زخم‏آلودند، عدّه‏اى گوشتى پاره پاره، عدّه‏اى پيكرى بى‏سر، و عدّه‏اى خونى ريخته شده. يكى دست به دندان مى‏گزد، ديگرى كف بر كف مى‏زند، يكى زانوى غم در بغل مى‏گيرد، و ديگرى انديشه خويش را سرزنش مى‏كند ، و آن ديگرى ، از تصميم خويش بر مى‏گردد . چاره‏انديشى ، بى‏حاصل گشته، و مرگ غافلگيرانه روى آورده است و ديگر ، فرصت گريختن نيست.
هيهات، هيهات! گذشته‏ها گذشتند ، و رفته‏ها رفتند ، و دنيا از پسِ كار خويش رفت «و آسمان و زمين برايشان نَگريست و مهلت داده نشدند» .

منبع: نهج البلاغة : الخطبة 191 .
فهرست دنيا و آخرت ج2 از دنيا وارسته باشيد حديث و آيات
 
 
 
 
 
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به انهار میباشد. www.anhar.ir
طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com